نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

 

 

 

 

 

کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .


[+] نوشته شده توسط parisa در 22:8 | |







 

عاشقانه.زیبا.دختر.قلب

تقدير
اين آخرن قرار ماست واسه همشه من ميرم ميرمو قول ميدم بهت ديگه سراغتو نگيرم
باشه ميرم اما نگو قسمت نبود خدا نخواست نگو كه راه منو تو همه ميگن از هم جداست

پا ميزارم رو دلم تا حل بشه مشكلم از روي اجبار ميرم اگرچه بي تو ميميرم
ميسبورمت دست خدا ميگذرم از حق خودم اما گناه من چي بود اين همه عاشقت شدم

خودت نخواستيو نزار به پاي بختو سرنوشت دستاي بي رحم تو بود آخر قصه رو نوشت
حالا چيكار كنم بگو با اين همه دلبستگي نه ديگه تو حرفي نزن چيزي نداري كه بگي

پا ميزارم رو دلم تا حل بشه مشكلم از روي اجبار ميرم اگرچه بي تو ميميرم
ميسبورمت دست خدا ميگذرم از حق خودم اما گناه من چي بود اين همه عاشقت شدم


[+] نوشته شده توسط parisa در 22:7 | |







 

دختر.دختران زیبا.عاشقانه.

 

دوست دارم

به دلم مونده يه بار اسم منو صدا كني اون غرورو بشكني تو چشم من نگاه كني
به دلم مونده يه بار از ته دل داد بزنم اگه بغضم بزاره اسمتو فرياد بزنم
يه نگاه كنو ببين اين عاشق ديروزه هنوزم آره همون ديوونه ي هر روزه
كه داره تو هر نفس به پاي تو ميسوزه با يه خنجر تو گلو زندوني امروزه
تو دعا كن كه صدام واسه هميشه بميره تا دل عاشق من يه ذره آروم بگيره
تو دعا كن كه تنم اسير خاك بشه عزيز توهمه وجودمي هي روي قبرم خاك بريز
بزار قبل از اونكه ثابت بكني قاتلمي اون صداتو بشنوم بگي هنوز عاشقمي
بزار حتي يه بار ديگه خيال كنم تورو دارم بزار دنيا بشنوه داد بزنم((دوست دارم))

 

[+] نوشته شده توسط parisa در 22:7 | |







عاشقانه های من


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 21:54 | |







عکس های عاشقانه با متن فارسی

کاغذ دیواری با نوشته های عاشقانه - www.jokblog.comکاغذ دیواری با نوشته های عاشقانه - www.jokblog.com

ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 20:9 | |







سری جدید عکس های فانتزیسری جدید عکس های فانتزیسری جدید عکس های فانتزی


[+] نوشته شده توسط parisa در 19:58 | |







lovers images

Lynn Noelle Rushton - Welcome HomeLynn Rushton - Embrace


[+] نوشته شده توسط parisa در 19:50 | |







یا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،


شیطان دچار درد شدید در سر میشود

 

و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند

 

و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..

 

و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟

 

و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید

 

این پیام را به دیگران ارسال کنید ،

 

شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟

 

فریب شیطان را نخور!!!!!

 

پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید

 

و توی وب هاتون بذارید....


 


[+] نوشته شده توسط parisa در 19:47 | |







هر از گاهی توقف در ايستگاه بين راه، فرصت خوبيست براي ديدن مسير طی شده و نگريستن به راهی که پيش روست. گاهی براي رسيدن بايد نرفت


[+] نوشته شده توسط parisa در 20:10 | |







 

گُناه نه!...چاره ای نبود...

طعم سیب می داد لب هایت

طاق زدم بهشت را ،با آغوشت  


[+] نوشته شده توسط parisa در 14:18 | |







 

آدمــ ها هر چقدر بزرگــ تر می شوند

دلشانـــ بیشتر بغل میخواهد

حتی بیشتر از وقتیـــ که کودک بودند


[+] نوشته شده توسط parisa در 14:14 | |







و من دیشب تشنه این بوسه ها بودم امید

بوسه زیر بارون

تموم صبح خدا خدا کردم که بارون تا عصر تموم نشه

تا بتونم بغلت کنم و ببوسمت

 

 


[+] نوشته شده توسط parisa در 14:57 | |







عاشق

همیشه برای  کسی بخند که 

    میدونی به خاطر تو شاد میشه

واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی

  غصه داری برات اشک میریزه

برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه

عاشق کسی باش که دوست داره ...


[+] نوشته شده توسط parisa در 14:39 | |








ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 14:26 | |







 

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 


[+] نوشته شده توسط parisa در 22:27 | |







۵ روش عاشق کردن دیگران

www.1dar1.com عشق و عشقي

 

بـه بـازی گرفتن احساسات دیگران کار نـا پـسـندی است بـخـصوص کسانی که بسیار دوستتان دارند. خیلی خوب میشد هر کسـی را کـه خـواهان او بـودیـد سـهـل و آسـان بـه دست میاوردید بدون آنکه نیاز به نقش بازی کردن داشته باشید. اما متاسفانه دنیای واقعی همیشه اینگونه عمل نـمـیکند. بعضی وقتها شما به امید بدست آوردن فرد خاصی ماهها خود را به آب و آتش میزنید به عشق او زنـدگی میکنـید و حسرت داشتنش را میکشید و عاقبت بدون ثمر و نتـیجـه ناکام می مانید. و آنـجاسـت کـه راهـکـارهـای ذیل ناگهان همچون موهبتی آسمـانـی جـلـوه گـر خـواهند شد.
البته توصیه های من سحر و جادو نبوده و آنگونه نیز نمیـبـاشـدکه شخصی را برغم خواست و میل باطنی و با بکارگیری این تکنیکها وادار بـه آن کند که دلباخته و عاشق شما گردد. کاری که این تکنـیـکها انجام می دهند شـانـس و اقـبـال را بمقدار زیادی به سود شما افزایش می دهند. آیا این کار شرورانه و نادرست است؟ من اینطور فکر نمیکنم بنابراین به مطالعه خود ادامه دهید.لطفا برای خواندن این مطلب به ادامه مطلب برود


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 16:44 | |







عاشق


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 13:49 | |







ایمیل لیلی به مجنون

 


 

 

 

ایمیل لیلی به مجنون

شعر طنز

گله می‌کرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه‌مان ایمیلی
حیف از آن رابطه‌ی انسانی
که چنین شد که خودت می‌دانی

عشق وقتی بشود دات‌کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را
برده یا دات‌نت و دات‌ارگ تو را

بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم: به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی‌میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باشد و ببین من ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته از Font و ز Format شده‌ام
دلخور از گردالی @ (ات) شده‌ام

کرد ریپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه‌ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت


[+] نوشته شده توسط parisa در 18:23 | |







تست : آیا عاشق هستید؟

     

آیا عاشق هستید؟ مقیاس عشق زیر در دانشگاه ”نورس استرن بوستون“ تهیه شده است. برای مقایسهٔ خود با دانشجویان آن دانشگاه، فقط باید به طرف مقابل عشق خود بیندیشید و به این پرسشنامه پاسخ دهید. بعد، نتیجه‌های خود را با نتیجه‌هائی که در پیوست آمده است، مقایسه کنید.
● دستورالعمل
در مربع‌های زیر عددی که به‌ظنر شما صحیح‌تر است را بنویسید.
برای این کار از کدهای زیر استفاده کنید:
کد ۷= به طول کامل درست
کد ۶= بیشتر درست
کد ۵= کمی درست
کد ۴= نامطمئن (هم درست و هم غلط)
کد ۳= کمی غلط
کد ۲= بیشتر غلط
کد ۱= به‌طور کامل غلط
۱) خیلی عجله دارم که با او باشم.
۲) او را خیلی جذاب می‌دام
۳) او نسبت به بیشتر مردم معایب کمتری دارد.
۴) برای او هر کاری را انجام می‌دهم
۵) به نظر من او خیلی فریبا می‌باشد
۶) دوست دارم احساس‌های خود را با او در میان بگذارم.
۷) وقتی با هم کار می‌کنیم، کار برای من خیلی خوشایند است
۸) دوست دارم که او به‌طور حتم مال من باشد
۹) اگر اتفاق بدی برای او بیفتد، خیلی ناراحت خواهم شد.
۱۰) خیلی وقت‌ها به او فکر می‌کنم
۱۱) خیلی مهم است که او به من علاقه‌مند باشد.
۱۲) وقتی با او هستم، خیلی خوشحال هستم.
۱۳) برایم دشوار است که مدت طولانی از او دور باشم.
۱۴) حقیقت این است که خیلی به او علاقه‌مند هستم.
مقیاس عشق به کمک یک نمونه ۲۲۰ نفری از دانشجویان دوره اول دانشگاه ”نورس استرن“ با سنین ۱۹ تا ۲۴ سال تعیین شده است. برای این کار، ابتدا از دانشجوها خواسته‌اند که بگویند: ”به‌طور مطمئن عاشق هستند“، ”به احتمال زیاد عاشق هستند“، ”به احتمال کم عاشق هستند“، ”به احتمال زیاد عاشق نیستند“ یا ”به‌طور مطمئن عاشق نیستند“ آنگاه از آنها خواسته‌اند به سؤال‌های مقیاس عشق، در ارتباط به کسی که او را دوست دارند، پاسخ دهند.
نتیجه‌های متوسط هر گروه از دانشجوها را نشان می‌دهد. چون نتیجه‌های دخترها با پسرها تفاوت نداشت، یک جا آورده شده است. اگر نتیجهٔ شما در مقیاس عشق، ۸۴ باشد، احساس‌های شما به احتمال زیاد بین احساس‌های دانشجویانی که اعلام کرده‌اند ”به‌طور مطمئن عاشق هستند“ و احساس‌های آنهائی که اعلام کرده‌اند ”به احتمال زیاد عشاق هستند“ قرار خواهد گرفت.
● یادآوری
از آنجائی که این آزمون، پس از اجراء از طرف تعدادی از دانشجوها مورد تردید قرار گرفته است. در تفسیر نتیجه‌های خود، جانب احتیاط را رعایت کنید. بر احساس‌های خود بیشتر از نتیجه‌های آزمون، اعتماد کنید.
● نتیجه‌های دانشجویان دانشگاه ”نورس استرن“ در مقیاس عشق
حالت/ تعداد/ میانگین نتیجه‌ها
کسانی که به‌طور مطمئن عاشق بودند/ ۵۶/ ۸۹
کسانی که به احتمال زیاد عاشق بودند/ ۴۵/ ۸۰
کسانی که به احتمال زیاد کم عاشق بودند/ ۳۶ / ۷۷
کسانی که به احتمال زیاد عاشق نبودند/ ۴۰ / ۶۸ درصد
کسانی که به‌طور مطمئن عاشق نبودند/ ۴۳ / ۵۹


[+] نوشته شده توسط parisa در 18:11 | |







: داستان

 

 

زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند.

 

انها از صميم قلب يکديگر را دوست داشتند.

 

زن جوان: يواشتر برو من مي ترسم! مرد جوان: نه ، اينجوري خيلي بهتره! زن جوان: خواهش مي کنم ، من خيلي ميترسم! مردجوان: خوب، اما اول بايد بگي دوستم داري. زن جوان: دوستت دارم ، حالامي شه يواشتر بروني.

 

مرد جوان: مرا محکم بگير . زن جوان: خوب، حالا مي شه يواشتر بروني؟ مرد جوان: باشه ، به شرط اين که کلاه کاسکت مرا برداري و روي سرت بذاري، اخه نمي تونم راحت برونم، اذيتم مي کنه.

 

روز بعد روزنامه ها نوشتند:

 

برخورد يک موتورسيکلت با ساختماني حادثه افريد.در اين سانحه که بدليل بريدن ترمز موتور سيکلت رخ داد، يکي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشت.

 

مرد جوان از خالي شدن ترمز اگاهي يافته بود پس بدون اين که زن جوان را مطلع کند با ترفندي کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست براي اخرين بار دوستت دارم را

از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.


[+] نوشته شده توسط parisa در 15:8 | |







زيباترين قلب

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين  گوشه‌هايی دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند كه زيباترين قلب را دارد؟

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛ اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟

مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...


[+] نوشته شده توسط parisa در 13:1 | |







تنها راه رسیدن

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 12:59 | |







رنگ عشق

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
«
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:57 | |







شش حرف و چهار نقطه!

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !


تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!


تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، ***جه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛


هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !


براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد


و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد


تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم


از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:56 | |







کوروش کبیر

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:54 | |







عکس های فانتزی


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 14:8 | |







کودکان زیبا


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 13:44 | |







شعرعاشقانه

می دانی؟
 
یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است
 
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

...
... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

حسين پناهي
 
عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب
 
از خانه که می آیی
 یک دست مال سفید
پاکتی سیگار
گزیده شعر فروغ
 و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است ....
 
بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

ی. گلرویی

 
باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

ع.داوودی

 
خدایا...!

اندكی نفهمی عطا كن،كه راحت زندگی كنیم!

مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...! 

 
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم
با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده

ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد
به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده

 
شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو

نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک... »،  همه جا  «وحده... »

نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو

نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو

به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو

هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم  مال او

هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !
هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !

بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو

ع.قزوه

 
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟

باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟


سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت

عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟


آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده

چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟


حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد

گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟


غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
 
اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟


ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت


يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت


از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت


مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت

ف. نظری

 
سال تحویل شد و من

تمام دلتنگی هایم رابه جای تو

در آغوش می کشم...

و چقدر جایت در میان بازوانم خالیست...
 
دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...

 
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
 
از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 

 

 

 
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست


می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


 

 
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

 

 
شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است

اما

گویا سپری شد، بی آنکه بدانم

آتش شمع چندمین سال زندگی ام را

                                                     به خاموشی سپردم

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

 

 
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها
 
رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌

آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

 

امشب سرآن دارم . تا با تو سخن گویم راه تو بپویم من . اسرار تو راجویم

امشب به درت خواهم . تاصبح همی کوبم تا خود به درآئی زان . عطرت به صفا بویم

امشب زغمم تاصبح . حرف دل خود گویم پیمانه به پیش آری . تا باز کنی رویم

امشب زمیت نوشم . تا مست کند آن می، من را که گنه کردم . بسیار مدد جویم

امشب به سرم می زن . بی خود ز خودم گردان زیرا که ز رویت من . بسیار شرم رویم

امشب به درت کوبم . تا بازکنی در را می کوبم و می خواهم . دست از گنهم شویم

امشب در لطفت را . بگشا زبرم جانا مردانه تو را گویم . راهت به لقا پویم

امشب زمیت ساقی . مستم توچنان گردان تا بازشوم عبدت . کفران نشودخویم

امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم

امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم

امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم!

 

 
اخم می کنم

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند !!

 
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...

 

 
آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را اگر می بارد برچتر آبی تو
و
چون تو نماز خوانده ای،
خداپرست شده ام .
 

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

 در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

ه.ا.سایه

 
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
 
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:53 | |







ای لب تو...

ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیـات

مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات
ابــــروانت، فاعلاتـن، فاعلاتـن، فاعـلات

من انــار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریــز
آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات

جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر
این گـوزن پیــر را بیـچــاره کرده خنده هــات

می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد
گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پـات

گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فـدات

سروها قد مـــی کشنـد از داغــــی خــون گوزن
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:

پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات

حامد عسگری


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:42 | |







تنها نشسته ام . . . 

در اتاقم و به خودم فکر میکنم ، و بغض می کنم ! 

هیچکس مرا را به یاد نمی آورد ! 

این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی ! 

و من . . . 

حتی آرزوی ِ یکی نبودم . . .!

 


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:38 | |







نگو بار گــــــران بـودیـــــمو رفتـــــیــــــم

نگو نامهــــربان بـودیـــمو رفــــتـــــیم

نگو ، اینها دلیل محکمـــی نیست

بـگو با دیگران بودیمو رفتــیم


[+] نوشته شده توسط parisa در 12:36 | |







نامه عاشقانه خیلی جالب - لطفا تا آخر بخوانید

نامه عاشقانه خیلی جالب (لطفا تا آخر بخوانید)

 

 

نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.

 

 

1- محبت شدیدی كه صادقانه به تو ابراز میكردم

 

 


2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو

 

 


3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم

 


4- به پستی و

دورویی

تو بیشتر پی میبرم و

 


5- این احساس در قلب من قوت میگیرد كه بالاخره روزی باید

 

 


6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم كه

 

 


7- شریك زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار كوتاه بود اما

 

 


8- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و

 

 


9- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم

 

 


10- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ كس نمیتواند تحمل كند و با این وضع

 

 


11- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را

 

 


12- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم

 

 


13- خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان كه

 

 


14- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش

 

 


15- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت كننده است اگر

 

 


16- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم كه

 

 


17- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش

 

 


18- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت كه دارای كمترین

 

 


19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه

 

 


20- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمتوانم قانع شوم كه

 


21- تو را دوست داشته باشم و

شریك زندگی

تو باشم .

 

 

 

 

 

و در آخر اگر میخواهی میزان علاقه مرا به خودت بفهمی از مطالب بالا فقط شماره های فرد را بخوان!!!

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط parisa در 20:4 | |







برای تو ...

فاصله ها هیاهو میکنند
و صدای هق هق دلتنگی ام در نوسان بودن و نبودنت رنگ می بازد
کفش های رفتنت را گم میکنم
تا برای همیشه بمانی ...


[+] نوشته شده توسط parisa در 18:20 | |







اعتراض ...

 قناری و كلاغ هر دو یك جور آفریده شده اند
 اعتراض كرد زیبا شد
 كلاغ راضی به رضای خدا شد
 حالا قناری در قفس اس
قناری ت
 و كلاغ آزاد ...


[+] نوشته شده توسط parisa در 18:10 | |







خداوند!!

                      خداوندا!

اگر روزی بشر گردی و از عرشت به زیر آیی

 

      لباس فقر پوشی و

 

 

 

 

                                                 غرورت را برای

 

 

 

                                                                                    تکه نانی

 

 

 

                                    بریزی زیر پای نامردی

 

 

 

               زمین و آسمان را کفر می گویی..

 

                                                                                                    نمی گویی؟!!


[+] نوشته شده توسط parisa در 19:3 | |







Mehdi.V

غروب غم

 

در ابتدای زندگیم چیزی در گوشم زمزمه کرد که تا آخر عمر همراه تو هستم

پرسیدم چیستی؟

گفت:غم

فکر کردم غم عروسکی است که میتوانم تا پایان عمر با آن بازی کنم اما...

اما بعدها فهمیدم عروسکی هستم که بازیچه غم شده ام...


[+] نوشته شده توسط parisa در 19:1 | |







www.royae-khise2010.blogfa.com

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


 

به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."


 

به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


 

به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم


[+] نوشته شده توسط parisa در 18:58 | |







عاشقانه

ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط parisa در 18:52 | |







اگر می توانستم مجازاتت کنم

از تو می خواستم......

به اندازه ای که تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی


[+] نوشته شده توسط parisa در 11:9 | |







49186491472314243221 شعر عاشقانه 2012 +عکس

 

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

21216735497844856828 شعر عاشقانه 2012 +عکس

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

81944987262596504730 شعر عاشقانه 2012 +عکس

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟


[+] نوشته شده توسط parisa در 11:7 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد